نجوایِ بی پروا

خیالم چون کبوتر های وحشی میکند پرواز

انتهای ۴۰۱ رو با مریضی به پایان رساندیم ، هر روز هر کدوممون حال ندار بودیم ،روزمردگی شده سهم این روزهای جوانی زندگیم ، مثل اسیری هر روز در خانه هستیم ، هر روز از طبقه بالا به پایین سفر میکنم ، چای خوردن کار ۲ ساعت به ۲ ساعت هر روزمان هست ، تا امروز که یکی از خاله ها مانده بود تا بیاید عیددیدنی و آمد کسی نمانده به جز داداش کوچیکه که مسافرت هست ، خیال من اما وحشی شده ، روحیه ام خسته و دلمرده ، هیچ حس ِ خوبی به این روزهایم ندارم ، چقدر دلم میخواست میزدم بیرون و پرواز میکردم به طبیعت ، میرفتم و بهار رو نفس میکشیدم ، مادربزرگِ قصه این روزها حال ندار هست و هر روز یکجایش که معلوم نیست کجاست درد ، دکتر درست و حسابی هم که تعطیلات نیست که ببریم ببینم مشکل از کجاست ، دیگر کاملا زمین گیر شده ، پیری سخت و بدی دارد نسبت به هم سن و سالانش در همین کوچه ، فکر نمیکنم پیرزنی مثل او پیدا شود که این همه مشکل همزمان با هم داشته باشد ، ما چون چند صباحی دیگر مهمان خانه مادربزرگ هستیم مهمان ها رو طبقه پایین عیدی دادیم و وعده دیدار در منزل نو گذاشتیم . خسته شدم از این روزهای تکراری ، از این روزمرگی ها ، از ظرف شستن ها و غذا پختن های هر روز ، خسته ام از فکر به آینده ، ظاهری دارم اما شاد و خوشحال مثل جودی آبوت خنده هایم تا آن طرف تر شاید برود ، کنار می آیم با همه اینها و هیچ نمیگویم ، هر ازگاهی شاید اندکی غرولند از گوشه لبم بیرون بیاید ، اما آنچنان غرق خوشحالی اش میکنم تا هیچ کس نداند راز من ، من معلوم نیست با خودم چند چندم ، مثل جلبک چسبیده ام یکجا و تلاطم جریان زندگی اینور و آنور تکانم میدهد ، یک ساعت میگویم کاش میرفتم خانه مان سر از کار و زندگی مان در میآوردیم ،دو ساعت بعد نظرم عوض میشود که چقدر سختم خواهد شد تک تنها در آن خانه درندشتِ سوت و کور ، چقدر فکر کردم به پاشیدن این روزهای خانواده مان ، چقدر به تلاش هایم فکر کردم ، چقدر دلم میخواست جای مامان رو برای نزدیکانم پر کنم، کاش هیچ وقت نمیخواستم دور هم جمعشان کنم ، اینجور وقتا زورم میگیرد باید یک خوششون باشه گفت و در دهنو گِل گرفت ، کاش میشد آدم برای خودش بود ، به هیچ کس و هیچ چیز دلبسته نبود ، حالش فقط با خودِ خود خود تنهایش خوب بود ، کاش مهربونی هیچ کجای دل آدم نبود، دل پر از سنگ بود . باشد که سال جدید سال تقویت همه اینها باشد ، امیدوارم که جز خودم به هیچکس تکیه نکنم ، و پا روی دلم بگذارم واسه خیلی چیزا . خیلی کارا . 

 

Designed By Erfan Powered by Bayan