نجوایِ بی پروا

ذهن ما باغچه است ..گل درآن باید کاشت

 میگفتند تنهایی هم عالمی دارد اما من میگویم نه !من میگویم تنهایی خوب نیست ..تنهایی آدم را افسرده میکند ..حساس و زود رنج میکند می گویم به تو که تنها نباش هیچ وقت از زندگیت ..همیشه هم که آدم نباید سر سنگین و عاقلانه رفتار کند..گاهی باید دیوانه باشی الکی سرِ موضوعی الکی بخندی بعد آه عمیقی از ته دلت بکشی و بگی همین ؟ زندگی همینِ که من انقدر سخت میگیرمش ؟همین امروزه که امتحانم را بد داده باشم بعد هی حرص و جوش بخورم که چرا اینجور و اونجور؟زندگی اما همه اش این نیست سختی دارد درست ، سختی ها و ناملایماتش انقدری زیاد باشدکه زمین گیرت کند باز هم درست اما قشنگی هم دارد وقتی تو یک نفر را حتی برایِ خودت داشته باشی امید داشته باشی به بودنش :)وقتی نگاه کنی که کلی زیبایی هست و تو خیلی بی تفاوت از کنارشان عبور کنی عزیزِجان من نگران نباش قرار شد که ما با هم درستش کنیم منُ تو :)

 

پ.ن: دیشب حوالیِ همین موقع ها بود که برف گرفت :) من هر 2 دقیقه یه بار پشت پنجره بودم و به دلم صابونِ تعطیلی میزدم .کسی نبود به من بگه آخه آدمِ حسابی تو این 2 دقیقه مثلا چقد برف میتونه بشینه روی زمین:/ بشین امتحان فردا رو بخون :دی .نامبرده که من باشم تا ساعت 3 نصفه شب دستم به خوندن بند بود و آخرش هم مجبور شدم سر سری بخونم و امتحان امروزم که بعله ! تا من باشم عبرت بگیرم واسه پایان ترم عین انسان بخونم :) . (تا حالا تو عمرم انقدر بیخیال نبودم که بعدشم استرس بگیرم فکر کنم سیستمم قاطی کرده:o

 

*عنوان از مجتبی کاشانی

شیشه پنجره را باران شست

اگر آن سویِ پنجره نشسته ای

و صدای باران قرارِدلت را ربوده

رختِ پاییزی ات را به تن کن

و ذوقِ دلت را قدم بزن

هیچ معلوم نیست

دوباره پاییز باشد

دوباره تو باشی

دوباره قرارِ دلت به بارانی

بی قرار شود:)

آذر بشود تولدِ روح ِ مان :)

نجوایِ بی پروا شهریور ماه ساخته شده بود ، قرار بود همان ماه کلی خوشحالی سرازیر شود به خانه یِ دلم اسمم را گذاشتم خانوم لبخند :)خودم میدانستم که قرار نیست اتفاقی بیوفتد اما به گفته کسی باورم شد و به خاطر اتفاق خوبی که قرار بود برایم بیوفتد به دلم صابون زده بودم ...اما یک دفعه ورق برگشت و همانی نشد که میخواستم همان موقع آنشرلی را دانلود کردم و نشستم تمامش را دیدم به امید اینکه از دیدنش امیدی تو دلم جوانه بزند ..اما من شدم دخترِ بی انگیزه و ناامید که هرکار خواستم بکنم نه حوصله اش را داشتم و نه حالش را..میفهمیدم روحم شکست خورده اما خودم هم نمیتونستم کاری برای روح و روانم کنم ..همش رفته بودم تو لاک خودم و بدون اینکه کتاب دستم بگیرم مدام در گوشی ام سیر میکردم و حسرت میخوردم ..حتی تصمیم گرفتم دوباره تلاش کنم برایِ همان اتفاقی که روزی قرار بود خوشحالم کند اما در کمتر از یک ثانیه منصرف میکردم خودم را ..هر بار خواستم دست خودم را بگیرم و ببرم و یک گوشه به خودم بگویم آخر چت شده دختر جان به خودت بیا اما زورم هم به خودم نمیرسید ..مثل یک دخترک لجباز غرغرو مُدام میرفتم یک گوشه ، اخم میکردم و گریه میکردم..هر جا و هر موقعیتی شکست میخوردم و انگار ستاره بخت واقبالم خاموش شده بود ..با خودم قرار گذاشتم هر وقت اولین باران پاییزی آمد دست خودم را بگیرم ببرم زیر باران و با خودم دوست شوم و هر وقت حالِ دلم خوب شد بیاییم بنویسم ..مگر نه اینکه خانوم لبخند باید لبخند بر لبش باشد !! باران پاییزی هم آمد چند سری هم آمد حالِ دل من اما خوب نشد ..تا گذشت و شد هفته گذشته ..قطعی اینترنت و وصل بودن بیان یکدفعه جوگیرم کرد باز بنویسم :) یه چرندی جاتی نوشتم و بستم و رفتم هر از گاهی یه نیم نگاهی هم می انداختم  ..فقط منتظر شادی بودم که درِ خانهِ قلبم را بزند ..اتفاقا امروز زد ..مثل کسی شده بودم که تا به حال رنگ شادیِ در زندگی را ندیده باشد ، کسی که به آسمانها رفته باشد و روی ماهِ خدا را ببوسد ! :)

 این شادی را گرفتم به فال نیک تا حداقل همین ماه فکری به حالِ روح غمزده ام بکنم و شادابش کنم ..امید را گذاشتم گوشه یِ دلِ  روحم و دستش را گرفتم و برایش حرف زدم و نوازشش کردم ..گفتم شاید باز تلاش کردیم برایِ آنچه که میخواستیم و نشد ..خیلی شاکی بود وهست هنوز اما بهش قول دادم که باهم درستش کنیم :)

مهم نیست شادی کوچک باشد یا بزرگ همین که حال خوب کن باشد و بعد از مدتها امید را به آدم برگرداند  مهم هست ..هر ازگاهی دست روح و روانتان را بگیرید ببرید یک گوشه (لب رودخانه که چه بهتر) و برایش حرف بزنید نگذارید تنها بماند (الان نگید که خل و چل شدم :))!! )

مراقب روح مان باشیم:)

 

+امتحان شهر رو قبول شدم و با پدر جان کلی کیف کردیم :دی

پ.ن:بازگشت غرور آفرین اینترنت به وطن رو تبریک جانانه میگم D:

 

آذر آمده..

که روی لبهای پاییز انار بگذارد

و او را به دستهای یلدا بسپارد:)

 

بشنوید

Designed By Erfan Powered by Bayan